7
می گویند مرا آفریدند
از استخوان دنده چپ مردی به نام آدم
حوایم نامیدند یعنی زندگی
تا در کنار آدم یعنی انسان همراه و هصدا باشم
می گویند میوه سیب را من خوردم،شاید هم گندم را
و مرا به نزول انسان از بهشت محکوم می نمایند
بعد از خوردن گندم و یا شاید سیب چشمان شان باز گردید مرا دیدند
مرا در برگ ها پیچیدند مرا پیچیدند در برگ ها
تا شاید راه نجاتی را از معصیتم پیدا کنند
نسل انسان زاده منست،من،حوا،فریب خوردۀ شیطان
و می گویند که درد و زجر انسان هم زاده منست،زاده حوا
که آنان را از عرش به خاکی دهر فرو افکند
شاید گناه من باشد
شاید هم از فرشته ای از نسل آتش
که صداقت و سادگی مرا به بازی گرفت و فریبم داد مثل همه که فریبم می دهند
اقرار می کنم دلی پاک،معصومیتی از تبار فرشتگان و باوری ساده تر و صاف تر از اب های شفاف جوشنده یک چشمه دارم
با گذشت قرن ها باز هم آمدم
ابراهیم زادۀ من بود و اسماعیل پروردۀ من
گاهی در وجود زنی از تبار فرعونیان که موسی را در دامنش پروریدگاهی مریم عمران، مادر بکر پیامبری که مسیح اش نامیدند
و گاه خدیجه، در رکاب مردی که محمد اش خواندند
فاطمه من بودم
زلیخای عزیز مصر و دلباخته یوسف هم من بودمزن لوط و زن ابولهب و زن نوح،ملکه سبا من بودم و
فاطمه زهرا هم منم
گاه بهشت را زیر پایم نهادند و گاه ناقص العقل و نیمی از مرد خطابم نمودند
گاه سنگبارانم نمودند وگاه به نامم سوگند یاد کرده، و در کنار تندیس مقدسم اشک ریختند
گاه زندانیم کردند و گاه با آزادی حضورم جنگیدند و گاه قربانی غرورم نمودند و گاه بازیچه خواهشاتم کردند
اما حقیقت بودنم را
و نقش عمیق کنده کاری شده هستی ام را بر
برگ برگ روزگار
هرگز!
منکر نخواهند شد
منمادر نسل انسان اممن
حوایم، زلیخایم، فاطمه ام، خدیجه اممریمممن
درست همانند رنگین کمان
رنگ های دارم روشن و تیره
و حوا مثل توست ای ادم
اختلاطی از خوب و بد
و خلقتی از خلاقی که مرا
درست همزمان با تو افرید
پس بیاموز تا سجده کنی
درست همانطور که فرشتگان در بهشت
بر من سجده کردند
بیاموز
که من
نه از پهلوی چپ ات
بلکه
استوار، رسا و همطراز
با تو
زاده شدم
بیاموز که من
مادر این دهرم و تو
مثل دیگران
زاده من
بهترین فرشته خدا روی زمین روزت مبارک
دوستت دارم![]()