تازه از راه رسیده اند . هنوز از پله ها بالا نیامده اند و من تازه از خواب ظهر بیدار شده و به استقبال رفته ام . نهار را چیزی نخوردم به هوای شیرینیهایی که قرار است انها با خود بیاورند! می پرسم چیزی برای من اوردی(با طنز) می گوید نه والا فقط توی راه هندونه گرفتیم - گشنگی از یک طرف و هوس یه خوراکی شیرین که از صبح دارم با تخیل بزرگ و خوشمزه ترش می کنم از سوی دیگر مغزم را به گرو گرفته و داده دست شیطان پلید (که همه چی تقصیر اونه و ما همیشه بیگناهیم !) باعث می شود بیمحلی کنم و برم ادامه خوابم را کام بگیرم- صدا می زند کجا رفتی بیا اینارو بیار بالا ( یک پایش در گچ است و خود نمی تواند ) خودم را می زنم به خواب ولی شدیدا عذاب وجدان گرفته ام و واقعا گویی کسی در دلم وارد شده و مشغول رخت شوییست با خود فکر می کنم از صبح پروژه را بوسیده و کنار گذاشته ام و خانه را مثل دسته گل کرده ام نهار درست کرده که در راه باز هم گشنه می شوند ان وقت او در این همه ساعت یعنی وقت نداشته که دو مینش را به من اختصاص دهد ! بلند می شوم می رم به اشپزخانه و مشغول درست کردن خاگینه می شم بچه ها دورم را می گیرند که ما هم می خواهیم من هنوز ارام نشده ام
این همه قصه نگفتم که خوابتون بگیره !
1. خواستم ارام بگیرم و به خودم بفهمونم با این همه سنی که از خدا گرفتم هنوز بزرگ نشدم ! ان وقت دم از استقلال می زنم! .
2. همیشه همه چیز تقصیر شیطان است و شما بیگناهید. باور کنید ...!
3. هنوز ادمم! ( خوبه که هر کار بدی هم که می کنم باز یه وجدانی دارم که با تکیه بر اون به خودم بقبولونم چون عذاب وجدان دارم من اون قدرا هم ادم بدی نیستم ! تبرعه!!!)
4. خواهر من . برادر من. یا خدمتی به کسی نکن اگر هم لطفی کردی د_ غلط می کنی حتی در خلوت سر کوفت می زنی ...